English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5429 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to date U باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
to go out U باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to strain at a gnat U ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
extravasate U ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
pace lap U دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
go out U بیرون رفتن
to go off U بیرون رفتن
get the push U بیرون رفتن
push off U بیرون رفتن
exit U بیرون رفتن
to pass off U بیرون رفتن
get out U بیرون رفتن
to go out U به بیرون رفتن
exits U بیرون رفتن
go off U بیرون رفتن
pass off U بیرون رفتن
to turn out U بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
to ride out U سالم بیرون رفتن از
let out <idiom> U اجازه بیرون رفتن یا فرارکردن
out bound U عازم بیرون رفتن از بندر
to leave school U ازاموزشگاه یامدرسه بیرون رفتن
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
to step out U برای مدت کوتاهی بیرون رفتن
extravagate U ازحداعتدال بیرون رفتن منحرف شدن
he is out and a bout U از بستر برخاسته و اماده بیرون رفتن است
to show one out U راه بیرون رفتن را بکسی نشان دادن
show one out U راه بیرون رفتن را به کسی نشان دادن
turn out <idiom> U بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
to set by the ears U باهم بدکردن باهم مخالف کردن
witjout U بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
to set at loggerheads U باهم بد کردن باهم مخالف کردن
ejected U بیرون راندن بیرون انداختن
eject U بیرون راندن بیرون انداختن
ejects U بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound U عازم بیرون روانه بیرون
ejecting U بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion U بیرون اندازی بیرون امدگی
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
conjointly U باهم
together U باهم
inchorus U باهم
concerted U باهم
tutti U باهم
at once U باهم
simoltaneous U باهم
jointly U باهم
vis a vis U باهم
concurrently U باهم
simultaneously U باهم
one with a U باهم
vis-a-vis U باهم
simoltaneously U باهم
off one's hands U بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
collaborated U باهم کارکردن
concomitancy U باهم بودن
collaborate U باهم کارکردن
We went together . U باهم رفتیم
collaborates U باهم کارکردن
collaborating U باهم کارکردن
cooperate U باهم کارکردن
to huddle together U باهم غنودن
simultaneous with each other U باهم رخ دهنده
cowork U باهم کارکردن
collocation U باهم گذاری
to grow together U باهم پیوستن
contemporaneously U بطورمعاصر باهم
kissing kind U باهم دوست
all at once U همه باهم
to whip in U باهم نگاهداشتن
coincided U باهم رویدادن
coincide U باهم رویدادن
combine U باهم پیوستن
combining U باهم پیوستن
to act jointly U باهم کارکردن
coexists U باهم زیستن
to be together U باهم بودن
cohabitation U زندگی باهم
combines U باهم پیوستن
to keep company U باهم بودن
coexisting U باهم زیستن
coincides U باهم رویدادن
coinciding U باهم رویدادن
at loggerheads <idiom> U باهم جنگیدن
one anda U همه باهم
interweave U باهم امیختن
interweaves U باهم امیختن
interweaving U باهم امیختن
coexisted U باهم زیستن
to work together U باهم کارکردن
coadunate U باهم روییده
coexist U باهم زیستن
interwove U باهم امیختن
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
Co U پیشوندیست بمعنی با و باهم
to grow into one U باهم یکی شدن
co- U پیشوندیست بمعنی با و باهم
intercommon U باهم شرکت کردن
cross fertilize U باهم پیوند زدن
interwed U باهم پیوند کردن
to be together with somebody U با کسی باهم بودن
coexistent U باهم زیست کننده
to keep company U باهم امیزش کردن
coapt U باهم جور امدن
com U پیشوند بمعانی با و باهم
coact U باهم نمایش دادن
coapt U باهم متناسب شدن
promiscuous bathing U ابتنی زن و مرد باهم
to hang together U باهم پیوسته یامتحدبودن
to hang together U باهم مربوط بودن
to grow together U باهم یکی شدن
to keep friends U باهم دوست ماندن
coextend U باهم تمدیدیاتوسعه یافتن
cohabit U باهم زندگی کردن
correlation U بستگی دوچیز باهم
to be good pax U باهم دوست بودن
grades U جورکردن باهم امیختن
impacted U باهم جوش خورده
sums U باهم جمع کردن
to bill and coo U باهم غنج زدن
interchange U باهم عوض کردن
interchanged U باهم عوض کردن
trigon U اجتماع سه ستاره باهم
compare U برابرکردن باهم سنجیدن
cohabited U باهم زندگی کردن
symmetrize U باهم قرینه کردن
cohabiting U باهم زندگی کردن
cohabits U باهم زندگی کردن
comparing U برابرکردن باهم سنجیدن
they had words U باهم نزاع کردند
compares U برابرکردن باهم سنجیدن
interchanges U باهم عوض کردن
interchanging U باهم عوض کردن
compared U برابرکردن باهم سنجیدن
splice U باهم متصل کردن
We bear no relationship to each other . U باهم نسبتی نداریم
to set at variance U با هم بد کردن باهم مخالف ت
splices U باهم متصل کردن
grade U جورکردن باهم امیختن
splicing U باهم متصل کردن
chum U باهم زندگی کردن
impacted U باهم جمع شده
spliced U باهم متصل کردن
chums U باهم زندگی کردن
confuse U باهم اشتباه کردن
sum U باهم جمع کردن
confuses U باهم اشتباه کردن
conned U مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
pooled U شریک شدن باهم اتحادکردن
to cotton together U باهم ساختن یارفاقت کردن
they were made one U یعنی باهم عروسی کردند
to cotton with each other U باهم ساختن یارفاقت کردن
col U پیشوند بمعانی باو باهم
con U مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
adding U جمع زدن باهم پیوستن
to spar at each other U باهم مشت بازی کردن
The husband and wife dont get on together. U زن وشوهر باهم نمی سازند
adds U جمع زدن باهم پیوستن
pools U شریک شدن باهم اتحادکردن
to go to gether U بهم خوردن باهم جوربودن
add U جمع زدن باهم پیوستن
conning U مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
out of tune <idiom> U باهم خوب وسازش نداشتن
They are hardly comparable . U منا سبتی باهم ندارند
We entered the room together . U باهم وارد اطاق شدیم
confluent U باهم جاری شونده متلاقی
simultaneous U باهم واقع شونده همزمان
we are kin U ما با هم وابسته ایم ما باهم منسوبیم
cons U مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
pool U شریک شدن باهم اتحادکردن
to come to an explanation U درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
disuniting U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
photo electric U وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم
in on <idiom> U برای کای باهم جمع شدن
disunites U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunited U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
quirister U دسته سرودخوانان کلیسا باهم خواندن
They fight like cat and dog . U باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
cross fire U تداخل دومکالمه تلفنی یا تلگرافی باهم
life is not all rose culour U در زندگی نوش ونیش باهم است
interfertile U اماده زاد و ولد دوتایی باهم
homogeneous U مقاربت کننده باهم جنس خود
disunite U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
solunar U حاصله در اثر خورشید و ماه باهم
I often confuse the twin brothers . U من این دوقلوها رااغلب باهم عوضی می گیرم
autogenesis U ترکیب یا امیختگی سلولهای همانند یا هم نوع باهم
concatenate U دستوری که دو داده یا متغیر را باهم ترکیب میکند
hash U گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
mutton chop U دنده و نیمی از مهره که باهم سرخ کنند
They are poles apart. U یک دنیا باهم فرق دارند ( بسیار متفاوتند )
coextensive U باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته
1 and 2 are poles apart. <idiom> U ۱ و ۲ یک دنیا باهم فرق دارند [بسیار متفاوت هستند] .
omnim gatherum U امیختگی چندین چیز باهم توده امیخته جنگ
trots U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
polymerize U باهم ترکیب وجمع شدن وذره بزرگتری تشکیل دادن
happy family U دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
tragi comedy U نمایشی که دران مطالب جدی ومضحک باهم امیخته باشد
homogamous U تولید نسل کننده بوسیله مقارت باهم جنس خود
Recent search history Forum search
1لطفا بیاین دنبالمون
1اصطلاح برای با خط یازده چی هست؟
1Cool... I just got back from working out. I did a bunch of squats and lunges lol I'm working on my big booty ;)
1wife is life life is knife knife kill the life
1Soar
1usually i moved much faster_ask the other girls that i'd been out with.
1we drove to visit my parents in Ipswich.
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
1 رفتن به خانه
0دنبال کسی رفتن
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com